lördag 26 september 2015

تصویر سکس یک نفر با لاغ

گویا سه نفر هستند.
یکی سر لالغ را گرفته یکی ترتیب الاغ را می دهد و یکی عکس گرفته

ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57

torsdag 24 september 2015

نیما یوشیج: هیچ فحشی بدتر از توده ای نیست.

کسی که فکری دارد تابع روئسای توده نیست. من بزرگتر از این بودم که نوکر باشم. احمق ها خیال کردند من توده ای هستم، من تابع استالین شهوتران هستم یا استالین های بعد از او. آنان خیال کردند که من وطنم را می فروشم تا رئیس فلان اداره شوم

خدمات دکتر محمد مصدق به اسلام در ایران

tisdag 22 september 2015

گوشه ای از جنایات بنی صدر

گوشه ای از جنایات بنی صدر خمینی با چک بی محلِ بنی صدر به ایران آمد در فروردین 1312 در روستای باغچه همدان متولد شد. فرزند آیت الله سید نصرالله و نوه صدر العلمای همدانی است. با اینکه بیش از نیم قرن از عمر خود را در بازی های سیاسی گذرانده و فراز و نشیب های زیادی را تجربه نموده است، اما چهره‌اش کماکان جلوه‌ای از مظلومیت و ساده‌گی روستایی را تداعی می‌کند که در نگاه نخست در پس آن نمی‌توان صاحب آنرا به عنوان نخستین رییس جمهور ایران و یکی از سیاسیون نیم قرن اخیر ایران حدس زد. مانند هر انسان دیگری، ابوالحسن بنی صدر نیز در طول نزدیک به هشتاد سال زندگی خود مرتکب خطاها و اشتباهاتی شده است اما از اقبال نه چندان خوب ایشان و یا از بد شانسی ما، اشتباهات آقای بنی صدر به نوعی تاثیرات منفی قابل توجه ای در سرنوشت و تاریخ معاصر ما داشته است، تا آنجا که می توان وی را در رده‌ی تاثیر گذارترین افراد در دوران اخیر برشمرد. به تعدادی از اشتباهات آقای بنی صدر اشاره می‌کنم و متاسفانه می‌دانم که این لیست همچنان ادامه خواهد داشت و هر روز پربار می‌شود چرا که ایشان همچنان سالم و سر حال در عرصه‌ی سیاست می‌تازند و تحت تاثیر عامل کهولت به طور طبیعی بر اشتباهات خود می‌افزایند. - اولین گامی که جناب ابوالحسن بنی صدر به اشتباه برداشت این بود که به جای آنکه دنبال کارو پیشه‌ی اجدادی‌اش را بگیرد و لباس آخوندی بر تن کند، وارد محیط دانشگاهی شد ولی دل خود را در آن محیط آخوندیسم جای گذاشت و همیشه تحت تاثیر آن ماند. - دومین اشتباه او رفتن زیر چتر احسان نراقی بود. نراقی کمک کرد بنی صدر برای ادامه تحصیل به اروپا برود. نکته مهم اینجاست که احسان نراقی یکی از موسسان بنیاد فرهنگ ایران بود که مستقیماً زیر نظر فرح پهلوی اداره میشد. شاید این اشتباه را باید به حساب فرح پهلوی و حکومت قبل بدانیم که چگونه مخالفان خود را اینگونه پرو بال می‌داد. اما اشتباه امثال بنی صدر سوءاستفاده از این امکانات و تلاش در جهت تخریب آن ها بود. - سومین اشتباه جناب بنی صدر این بود که به جای تمرکز بر رشته‌ی تخصصی خود، شروع به ایجاد ارتباط با روحانیت به خصوص خمینی کرد و علیرغم هشدار پدرش (خمینی با پدر بنی صدر دوست بود و گاهی تابستان ها برای دیدن او به روستای‌شان می آمد) و دیگران - که خمینی تشنه ی قدرت است و می بایست از او دوری کرد- آنچنان شیفته ی خمینی شد که ایرادات او را نمی دید. بنی صدر در نامه ای به همسرش می نویسد:" به این امر که ما خود درباره آقای خمینی سانسور می کردیم باز می گردم. در اینجا تصدیق می کنم راست می گوئی، تو این حرف ها را زدی و هر بار که او قولی را زیر پا می گذاشت می گفتی نگفتم این ادم اهل ریاست و فریب می دهد؟ راست است که در پاسخ تو و دیگرانی که جانب تو را می گرفتند، می کوشیدم تا مجنون وار لکه ها را از قیافه او پاک کنم." (بنی صدر، خیانت به امید، سال 1361، ص.9) -چهارمین خطای بنی صدر سعی در تحریک خمینی برای ایجاد حکومت اسلامی و خط دادن به او بر اساس علوم روز بود . بنی صدر در کتاب درس تجربه در مورد سفرهای پیش از انقلابش به نجف برای دیدار با خمینی و تشویق او به دخالت در امور سیاسی مطالب جالبی نوشته است. به یکی از این مطالب توجه کنید: " یک نامه ای قبلا دعائی [حجه الاسلام دعائی، مدیر روزنامه اطلاعات در زمان فعلی] برای من فرستاده بود و در ان نامه نوشته بود که آقا [خمینی] برای مسائل جدید هم راه حل پیدا کرده، مثل بیمه و غیره. من هم جواب نوشتم اگر شما می خواهید خودتان را تطبیق بدهید با سرمایه داری غرب، باید دنبال این اسب سرکش بدوید. شما باید اسلام را به مثابه یک نظام پیشنهاد کنید که در ان برای این جور مسائل راه حل وجود دارد. او بعد به من جواب داد که نامه ام را برد و حاج آقا خواند (آن وقت لقب امام در کار نبود و می گفتند حاج آقا) و خیلی پسند کرد." (صفحه 56 درس تجربه) - پنجمین اشتباه آقای بنی صدر سعی در پوشاندن چهره ی واقعی خمینی و سانسور عقاید بدوی او بود. بنی صدر در هنگام مصاحبه های خمینی با خبرنگاران خارجی مفاهیم گفته شده توسط او را چنان ترجمه می نمود که توانست از خمینی فردی لیبرال و دمکرات نزد خارجیان ترسیم کند. به عنوان نمونه به مورد زیر توجه کنید: "ایشان قبل از اینکه بیاید به پاریس، یک هیاتی از خبرنگاران مربوط به کانال سه تلویزیون فرانسه گفتند که می خواهند به نجف هم بروند و بلکه با آقای خمینی هم یک مصاحبه ای بکنند... ما آن سئوالات را گرفتیم و جوابها را هم خودمان در پاریس تهیه کردیم که یکی از سئوالات این است که حکومتی که مورد توجه شماست [مطلوب شماست] چیست؟ ما هم در جواب از قول آقای خمینی نوشتیم که حکومت ملی می خواهیم، به معنای اینکه حکومتی باشد بر پایه آزادی و استقلال." (صفحه58 درس تجربه) آقای ابوالحسن بنی صدر هم چنان به اشتباهات تاریخ ساز خود ادامه می دهند. ایشان علیرغم آخوندزاده بودن متوجه نبودند که بنای آخوند و ملا با دروغ و تزویر پایه‌ریزی شده و به ساده‌گی یک پسر بچه روستایی فریب خمینی را می ‌خورند. وی به روشنی داستان این فریب خوردن خود را بازگو می کند: "فکر می کردیم مرجع دروغ نمی گوید و می داند که دین یعنی تعهد و این عهد غیر از عهد آزادی نیست. او عهد نمی شکند به خصوص اینکه سودش در وفای به عهد است. حاصلش ملت آزاد و پیشرو است و این که بگویند او بانی یک ایران جدید است. چه ضرری برای او[آقای خمینی] داشت؟ پس با اطمینان خاطر از اینکه او مرجع است و عهد نمی شکند، هیچ تدارک دیگری را لازم ندیدیم. [..] باورداشتیم که مرجع تقلید خالی از هوا[ی نفس] است و کشش به قدرت ندارد." (درس تجربه، صفحه 67) - ششمین اشتباه و شاید عجیب ترین و مهم ترین اشتباه آقای بنی صدر آن بود که در راه کمک به معشوق خود(خمینی) حاضر می شود چک بلامحل کشیده و هواپیمایی چارتر کنند تا خمینی از فرانسه به ایران بیاید. ( شکست شاهانه. ماروین زونیس) ای کاش هرگز بنی صدر این اشتباه را مرتکب نشده بود و خمینی در همان فرانسه می ماند. - هفتمین اشتباه بنی صدر این بود که بعد از همراهی خمینی و ورود به ایران با اعتماد به نفسی کاذب فکر میکرد که قدرتی بیش از دیگران دارد و خمینی به او محتاج است و با بستن چشم خود بر روی تقلب های انجام گرفته، فکر می کرد 75% مردم به او رای داده اند پس دارای آنچنان محبوبیتی ست که کسی -حتا خود خمینی- را یارای ایستادگی در مقابل وی نیست. اکنون که پس از سالها، اعتراف به دغل کاری و تقلب در انتخابات از همان اولین انتخابات آشکار شده و خمینی نیز به اشاره ای، از دستِ بنی صدر آسوده شد، می توان به میزان اعتبار و واقعی بودنِ آن رای گیری ها و 11 میلیون رای آقای بنی صدر عاقلانه اندیشید. - هشتمین اشتباه جناب بنی صدر، پناه بردن به مسعود رجوی برای فرار از ایران بود. این موضوع به اشتباهات تاثیر گذار دیگری منجر شد که در ادامه خواهد آمد. یکی از این تاثیرات منفی سوءاستفاده از نام بنی صدر توسط رجوی بود. تشکیل شورای ملی مقاومت به رهبری مسعود رجوی و بنی صدر بعنوان رییس جمهوردر آن باعث شد که مسعود رجوی دارای اعتباری کاذب گردد که هیچگاه سزاوار آن نبود و عدم کفایت او باعث ضربه های جبران ناپذیر به بدنه ی سازمان مجاهدین به طور خاص و مبارزات آزادیخواهی ایران به طور عام گردید. یکی از پرسش هایی که در همین ارتباط مطرح می باشد این است که چگونه فردی با تجربه مانند بنی صدر، که در آن زمان پنجاه سال از عمرش می گذشت، فریب مسعود رجوی- که حدود پانزده سال از او جوانتر و به مراتب از نظر سیاسی کم تجربه تر بود- را خورد. ساده لوحی بدین جا ختم نشد و مسعود رجوی توانست با زرنگی دختر اقای بنی ضدر(خانم فیروزه بنی صدر) را نیز بفریبد و برای تحقق اهداف خود با ایشان اردواج کند. بنی صدر با ازدواج دختر خود با رجوی در شرایطی موافقت میکند که این دو بیش از پانزده سال اختلاف سنی داشتند و همسر قبلی رجوی (خانم اشرف ربیعی) به تازه گی کشته شده بود و همه ی شواهد نشان ازاهداف سیاسی برای این وصلت داشت، چنان که بعد از دو سال و پس از آنکه ارتباط آقای بنی صدر با رجوی قطع گردید، این ازدواج نیز به جدایی انجامید. به یک نمونه از افکار قرون وسطایی رجوی در آن زمان- در مورد این ازدواج- و سکوت و موافقت جناب بنی صدر اشاره می کنم. بنی صدر در مصاحبه با آلن شوالریاس می گوید :" مدتی پس از فوت همسر اول وی اشرف، بود. به خاطر می آورم که به او این موضوع را گوشزد کردم و وی پاسخ داد:" امام علی بلافاصله پس از مرگ همسرش فاطمه دوباره ازدواج کرد." به هر روی برشمردن اشتباهات فردی که بیش از نیم قرن به بازی های سیاسی مشغول بوده است در متنی با این ابعاد نمی گنجد و در باره‌ی آن کتابها می توان نوشت. از ورودهای نابجا در مسائل شرعی مانند سعی در علمی نشان دادن حجاب بانوان و سعی در تطبیق و حتا رجحان اسلام بر معیارهای مورد قبول روز جهان، سخن های بسیار می توان گفت. اما هدف من در نگارش این متن تنها نهیبی ست به بنی صدر و امثال وی که کمی بیاندیشند. جناب آقای ابوالحسن بنی صدر اکنون که در آستانه هشتاد سالگی در حومه‌ی پاریس در منزل خود(به گفته خودتان مشهور به کاخ یخ) نشسته اید، مرغ ذهن خود را به روستای زادگاه تان در حومه ی همدان پرواز دهید و کودکی ساده دل روستایی را ببینید. اکنون سالهای درازی از آن زمان گذشته و شما به انتهای خط نزدیک می شوید شاید بهتر باشد که به جای جستجوی بی حاصل برای یافتن حقوق بشر اسلامی و دیگر مقررات مترقی در لابلای متون کهن دینی، به واقعیات زمان حال برگردی و زمان باقی مانده را به مرور اشتباهات نه چندان اندک خود بپردازی و اگر توانی بیش از این‌ات هست راه های پرهیز و اجتناب از اینگونه خطاها را متذکر شوی. بدین گونه شاید پس از سالها اثری مثبت از خود به یادگار گذاری. منابع: ویکی پدیا – بازگشت سید روح‌الله خمینی به ایران ویکی پدیا- ابوالحسن بنی صدر مصاحبه آلن شوالریاس با دکتر بنی صدر http://nikomakhus1.blogspot.com/2011/04/blog-post.html سایت انقلاب اسلامی در هجرت کتابها و مصاحبه های آقای بنی صدر Upplagd av مصدق شناسی kl. 16:00

خمینی عامل شروع جنگ کثافت

جنازه های سربازان و بسیجیان هموطن ما در در زیر تصویر روزنامه ای که خمینی ارتش عراق را به قیام دعوت کرد
چندین جنازه در پشت یک نیسان ریخته اند
نمی دانم جنازه ها ایرانی هستاند یا عراق
اما هر چه هستند مسلمانند
تف بر پیروان آن امامی که جنگ را نعمت می دانست
و تف بر آنان که آنرا مقدس می خوانند


شعر شاعر جپ مغز احمد شاملو به هنگام خروج شاه از کشور

چپ مغز:
شعر "آخر بازی" سروده رفیق احمد شاملو به مناسبت خروج "شاه خائن" از کشور و پایان "دوران ستمشاهی" در تاریخ 26 دی پنجاه و هفت !!
نکته جالب اما به کار گیری نماد های مذهبی مانند "سجاده" در شعر رفیق مزبور است ....
*
*
«آخر بازی»
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش.
و کوچه ها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشریح،
و لتّه های بیرنگ غروری
نگونسار
بر نیزه هایشان.
*
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفته ای.
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
*
فغان! که سرگذشتِ ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتحِ قلعۀ روسپیان
باز می آمدند.
باش تا نفرین شب از تو چه سازد،
که مادران سیاهپوش
_ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد _
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند!

"احمد شاملو / ۲۶دی ۱۳۵۷"


برخی از خیانتهای بزدل محمد خاتمی به کشور ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57

توهین احمد شاملو شاعر عقده ای توده ای به محمد رضا شاه خدمتگزار به ایران




اگر جامعه عاشق قیافه مشنگ محمد رضا شاه بود آیا شاعر باید مدح آن الدنگ دوقازی را بگوید؟



رفیق چریک "احمد شاملو" / مجله امید ایران / شماره بیست و هفت / دوشنبه / 15 مرداد 1358

*
*
پ.ن: شگفت آور است کسی که خود را ادیب , هنرمند و الگوی جامعه می داند تا چه حد "بی تربیت" , " لات" و "عقده ای " است ! البته این رفتار ناهنجار ریشه در کم سوادی , اتفاقات دوران کودکی و شرایط خانودگی وی نیز دارد. دوستان روانکاو بهتر می توانند چنین ادبیاتی را تحلیل کنند!


ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57
برخی از خیانتهای بزدل محمد خاتمی به کشور

måndag 21 september 2015

تصویری از جنایت جپی های کثیف: یک دختر چپ در حال تیر اندازی به سربازان هموطن ما


ماجرا از این قرار بود

چپ های ایرانی (توده ایی ها و فداییان خلق) در دانشگاه تهران خانه تیمی درست کرده بودند و آنجا انبار اسلحه داشتند که گویا بعدها در اعترافات کوزیچکین مامور شوروی که به آمریکا پناهنده شد مقداری بمب های آجری و اسلحه در اختیار مجاهدین خلق و کمونیستهای خائن ایرانی قرار دادند و جالب اینجاست که مسئول این خانه تیمی در دانشگاه تهران یک تروریست فلسطینی بنام رفیق جاسم که بچه های فداییان خلق وی را رفیق جاسم خطاب می کردند در یک جلسه آنها تصمیم گرفتند به سربازان گارد شاهنشاهی از چندین مخفیگاه و پشت بامها شلیک کنند

پس از آن عملیات ضد ایرانی که چندین سرباز میهن پرست جان باختند تیمسار رحیمی دستور آتش از شاه می خواهد که شاه می گوید نــه فقط در حد دفاع از خود. بعدها چنین ژنرالهای رده بالا وابسته به روس و انگلیس درب انبار اسلحه را باز کردند و اسلحه بدست اوباشان در خیابان افتاد و هرج و مرج ایران را فرا گرفت.

لازم به گفتن است که از همه نیروهای چپ از فلسطینی گرفته تا اروپا و کشورهای اقمار شوروی نیرو مخفیانه به ایران می آوردند

در خانه تیمی فداییان خلق و افسران توده ایی خائن چندین زن نیز بودند

آری سالها گذشت تا مردم ایران فهمیدند سینما رکس آبادان و قم و مسجد کرمان و ... کار خود مذهبیان و چپ ها بود. امروز حرف تیمـسار رحیمی که پشت تلفن فریاد می کشید بخوبی باور می کنیم.
سرنگون باد جمهوری اسلامی و همه وابستگانش

با صدای رسا: صد تف بر روش عن فکران، نویس عندگان و آهگوه سازن 57 

ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57


فیلم / نصیحت های پر از احساس دختر 6 ساله به مادرش که به جدایی از پدرش پایان دهد




ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57

عکس یادگاری معجره هزاره سوم مموتی در سر نماز مرده آخوند خزعلی




ملا محمد مصدق اوشین سیاست پدر جنایت 57

lördag 19 september 2015

جمشید شمالی و محمد مصدق

ایرانخودرو وسایپا مانع ورود خودروهای ژاپنی به ایران شدند

ایرانخودرو وسایپا مانع ورود خودروهای ژاپنی به ایران شدند.تا بتوانند خودروهای خود را به قیمت دلخواه بفروش برسانند.شرکت ژاپنی که اسمی از ان منتشر نشده خواستار واردات یکی از محصولات خود که کیفیت ان از ماکسیما بهتر بوده به ایران را شده که متاسفانه این دو شرکت خودروساز داخلی مانع این موضوع شده اند....خودرویی با کیفیت بالا و با قیمت بعد از گمرکی 23میلیون...لطفا به نخریدن خودروی صفر ادامه بدید...
منتشر کنید تا همه بدونن چی داره به سرمون میاد...
آیا میدانید 🚗
آیا میدانید پراید در شرکت کیا موتور ساخته شده. و تولید پراید از سال 1987شروع و تاریخ انقضای تولید در 2001بوده است و بخاطر ایمن نبودن از چرخه خودرو سازی کیا موتور به طور کامل حذف شد .اما در ایران تولید میشود
آیا میدانستید که پژو 405در شرکت فرانسوی پژو در سال1989ساخته شد و تولید ان به خاطر ایمن نبودن سر نشینان جلو در سال1991متوقف شد .اما ایران خودرو این ماشین را تولید میکند و جان سر نشینان جلو برایش مهم نیست
آیا میدانستید ماشین سمند که به ظاهر خودروی داخلی است بدنه اش از bmwسال 2000تولید شد تقلید شده است
آیا میدانستید که پژو 206 در سال 1990توسط شرکت پژو تولید و در سال 2008تولید ان متوقف شد .اما هنوز در ایران تولید میشود
آیا میدانستید ماشین های پژو و پراید که در ایران تولید میشوند در کشور اصلی سازنده جزو خودرو های اسقاطی محسوب میشوند
آیا میدانستید قطعات اصلی که روی ماشین های داخلی بسته میشود چینی و هم چنین قطعات دسته دوم است این موضوع در اخبار هم اعلام شده
ایا میدانستید قیمت تولید شده خودرو در داخل یک دوم قیمت فروش ان است یعنی اگر خودرویی 30ملیون قیمت گذاری شود قیمت تولید ان 15ملیون تومان است
آیا میدانستید مدیران این دو شرکت در حال حاظر مانند زالو خون مردم را میمکند
آیا میدانستید تمام این حرف ها حقیقت دارند و برای اطمینان میتوانید به اینترنت مراجعه کنید
آیا میدانستید که اگر مردم ایران این دو شرکت خودرو سازی ایران خودرو و سایپا را به مدت 4ماه تحریم کنند و از ان ها خودرو نخرند این شر کت ها حتی قادر به دادن حقوق کار کنان خود نیستند
آیا میدانید اگر این پیام را نشر دهید چند ثانیه وقت شمارو میگره ولی عوضش به حقتون میرسید

قطعات بی کیفیت ایران خودرو کیفیت

 بنده در خط تامین قطعات ایران خودرو سابقه 18 ساله دارم و وقتی اعتراض خود به مدیریت جهت قطعات بی کیفیت که از هر کجا ارزانتر باشه تهیه میکنن کردم .بعد از یک ماه بنده را توبیخ کردن .اطلاعاتی در این زمینه به مردم شریف ایران میدهم .پمپ ABSکه قبلا از شرکت ماندو کره جنوبی تهیه میشد با مدل چینی جایگزین شده که بسیار خطرناک هست در صورتی که ماشین شما بر روی پمپ ABS مارک ماندو را ندیدن سریعا فیش مربوط به پمپ را خارج کنید .اتومبیل شما با این کار مانند اتومبیل بدون ABS میشود خواهی دید ترمزتان عملکرد بهتری خواهد داشت .از دیگر حرامخواری های ایران خودرو استفاده پلوس چینی جای مارک exel فرانسه هست دیگر موارد به این شرح هست 
بلبرینگ حامد /skfفرانسه
انژکتور زیمنس / ادید چین
استارت ایرانی استاپ/ والو فرانسه
دینام ایرانی استاپ/ والو فرانسه
تسمه تایم دایکو چین/ گتس فرانسه
دیسک وصفحه شایان صنعت / والو.فرانسه
کلیه کاسه نمد ها چینی/ ارلیگ المان
رادیاتور ایرانی / اردونز اسپانیا
کمک فنر اف اس ایران/ اورجینال فرانسه
لنت ترمز چینی ژرمن تکس / تکستار فرانسه
چراغ مدرن یا جم ساز / والو اصلی
سنسور اکسیژن چینی / بوش المان
لنت ترمز عقب اسیا یا TNH ایران / TRW المان
کلیه لامپ ها ساخت چین / osramالمان
پیستون و میل سوپاپ وشاتون چینی /mahle المان .
لوازم جلوبندی ساخت کمکس چین / TRW المان
کلیه این قطعات جایگزین قطعات اصلی شدن .حالا انصافا ببینید چی الان سوار میشید .اگر هم حتی به یکی از ردیف بالا شک دارین برید رو ماشین مدل 90 به بالا شخصا مشاهده کنین .چیزی تا نابودی این دو شرکت حرومخوار نموده 

torsdag 17 september 2015

هیچ دقت کردین یواش یواش داریم ملت با شعور و با فرهنگی می شیم؟




همین چند وقت پیش تا چیزی گرون می شد می رفتیم توصف که بخریم و بزاریم کنار گرونتر که شد بفروشیمش ولی الان کمپین راه می ندازیم و همه با هم تحریمش می کنیم و نمی خریمش تا ارزون شه



همین چند وقت پیش ملت با چوب و سنگ سگ و گربه های بدبختو می زدن ولی الان می بینیم تو کوچه ها براشون غذا می زارن کنارپیاده رو


همین چند وقت پیش اگه یک دوجنسه را می دیم همگی مسخرش می کردیم ولی الان به این درجه از فهم 
رسیدیم که می فهمیم او روح و احساس یک زن است در قالب یک مرد

دقت کردین دسته های سینه زنی و زنجیرزنی سال به سال کوچیک تر می شن!

دقت کردین خیلی از حرفهای آخوندها را با دقت گوش می دیم تا ازش جوک بسازیم و اسباب خنده کنیم؟ 
دقت کردین چقدر نامهای ایرانی رواج پیدا کرده؟

همین چند وقت پیش یکی موهاش عجیب بود، تیکه بارونش می کردیم ولی الان می گیم دوست داره این تیپی باشه به ما چه


همین چند وقت پیش کسی کمربند ایمنی ماشین رو می بست بهش می گفتیم بچه سوسول ولی الان ماشینو روشن می کنیم اول کمربندمونو می بندیم و می گیم واسه سلامتمون واجبه


همین چند وقت پیش می گفتیم ترکها ... رشتیا ... اصفهانی ها ... قزوینی ها ... فلانن و براشون جوکهای آنچنانی می ساختیم ولی الان می گیم همه ما ایرانی هستیم و همه ما از یک آب و خاکیم


همین چند وقت پیش یکی حرفی خلاف میلمون می زد می ریختیم تو اینترنت و انواع فحش های .... را نثارش می کردیم ولی الان اگر کسی هم اینکارو بکنه می ریم و بعنوان یک ایرانی ازش عذرخواهی می کنیم

همین چند وقت پیش تا همسایمون مهمونی و پارتی می گرفت زنگ می زدیم 110 و می فروختیمشون و بهشون می خندیدیم ولی الان می گیم جوونن بذار تفریحشونو بکنن و می ریم زنگشونو می زنیم و می گیم بی زحمت ساعت 12 شب دیگه تعطیلش کنید و همسایمون هم 12 نشده تعطیل می کنه

همین چند وقت پیش هر چرت و پرتی بهمون می گفتن قبول می کردیم و به دیگران هم انتقالش می دادیم ولی الان هر حرفی را که می شنویم سریع می گیم منبع معتبرشو اعلام کن

همین چندوقت پیش واسه پرسپولیس و استقلال دست به یقه رفیق چند سالمون می شدیم ولی الان می گیم چیش به من و تو می رسه؟ کل کل می کنیم و آخرش عذرخواهی می کنیم

همین چند وقت پیش اگه کسی نظرش باهامون مخالف بود هزار بد و بی راه بارش می کردیم ولی الان می گیم خوب ایشون نظرش اینه، هر کی هم نظرش برای خودش محترمه

آیا امروز کسی هست که به خودش اجازه بده هموطن کلیمی، مسیحی یا زرتشتی ما را نجس خطلاب کنه؟
همین چند وقت پیش عمرا فکر نمی کردیم ملت با فرهنگ و متمدنی بتونیم باشیم ولی داریم می بینیم که یواش یواش داریم می شیم و به اصل و ذات خودمون برمی گردیم و اینها همش از نشانه های باسواد شدن اکثریت جامعه و شعار خواستن توانستنه

شاید هنوز خیلی راه مونده ولی همینکه شروع کردیم خیلی خوبه. خیلی خیلی زیاد هم خوبه

onsdag 16 september 2015

كشور نيجريه با ساختن يك خانه خدا در آن كشور از رفتن مردمش به عربستان جلوگيري كرد .


دولت اين كشور اعلام كرده مخارج درامده از اين حج را براي كمك به فقرا در كشورش استفاده ميكند .

måndag 14 september 2015

خیانت مصدق السلطنه، این پیرمرد غشی، به ايران زمين و از دست دادن بحرین


مهدی شمشیری



از کتاب ملک شعرای بهار
وقتی به تهران خبر رسيد که انگليسی ها بحرين را اشغال کرده اند مجلس به موضوع علاقمندی نشان داد و جلسه سری در مجلس شورای ملی به خاطر واقعه بحرين تشکيل شد اگر چه جزئيات مذاکرات جلسه سری مجلس شورای ملی در دست نيست ولی يک امر مسلم است که رضا خان سردار سپه (دقت کنيد در اينجا رضا خان فقط يک سردار سپاه است و دخالتی در امور دولت و مقام سلطنتی ندارد) از آن تصميم نابخردانه سخت برآشفت و حتا شايع است که در آن جلسه از فرط عصبانيت و تاسف گريسته است.
ملک الشعراء بهار در دوران نخست وزيری مشيرالدوله وقتی مصدق وزير امور خارجه بوده نوشته است:
«زمانی که مشير الدوله نخست وزير و مصدق السلطنه وزير امور خارجه بود و انگليس هم اوضاع را بر وقق مرا خود می ديد چنين استنباط می شود که ايادی انگلستان مصدر کارند و انگلستان نمی خواهد اين فرصت طلائی را در تصرف بحرين آنهم بدون زحمت وبدون اعتراض کشورهای استعمارگر ديگر از دست بدهد ولذا قسمتی از خاک ايران را به تصرف خود در آورد»
بنا به گفته ملک الشعرا بهار آقای مصدق السلطنه و مشير الدوله از ايادی انگلستان به حساب می آمده و شاهديم که مصدق در مقام وزير خارجه در اين باره کوچکترين اقدامی نمی کند. تا بجائی که سردار سپه را به آن درجه از عصبانيت می رساند که در مجلس به گريه می افتد. حتا نمی بينيم که مصدق مسئله بحرين را به مجلس شورايملی و يا به وزارت کشور ويا يا جای ديگری گزارش کرده باشد. ولی برای خود شيرينی گويا نامه ای به سفارت انگليس نوشته و خواستار حفظ جان و مال اهالی «بحرين» شده است. اين چنين نامه ای بدون هرگونه اشاره به اعتراض دولت ايران در واقع ورود انگلستان به بحرين را تائيد و سند اجازه را صادر فرموده اند. اين کار مصدق بدون مشورت و بدون ارتباط با جلسه سری مجلس شورای ملی بوده و پيش از آگاهی مجلس از جريان اشغال انگلستان بوده است.
در اسناد وزارت خارجه انگلستان آمده است که يک کشتی حامل چهل سرباز هندی و دو اراده توپ متعلق به «دولت فخيمه» به بحرين پياده شده اند و بدون هرگونه درگيری بحرين در اختيار انگلستان قرار گرفته است. از آن به بعد دولت ايران هرگونه اختيار در مورد بحرين را از دست داده است و اين جزيره که به مرواريد خليج پارس مشهور است تحت سلطه انگلستان در آمده است. کار های کليدی و مهم کشوری و لشگری بحرين در اختيار انگلستان بوده است.

در اين مقطع زمانی نيروی دريائی و ارتش ايران نيروی قابل ملاحظه ای را در خليج پارس تشکيل نمی داد. فقط دو کشتی نسبتا کوچک بنام «پرسپوليس» و «مظفری» درخليج پارس بود که انگليسی ها آندو را هم تا شهريور 1320 غرق کردند.
اگر وزارت خارجه دولت مشيرالدوله با سرپرستی محمد مصدق به موقع عمل می کرد شايد می شد به موقع پيش از ورود ناوگان انگلستان به بحرين به کمک آن دو کشتی دو اراده توپ، تعدادی سرباز در بحرين پياده نمود و با لوازم و ادوات زمينی و دريائی و با درايت و از جان گذشتگی سردار سپه جلوی ورود انگلستان را گرفت. ولی اين مسئله برای مصدق چنان بی اهميت بود که هرگز حرکت های انگلستان را باوجود اينکه نامه ای هم سرخود و بدون مشورت با هيئت دولت به سفارت انگلستان می نويسد مطرح نمی کند و هيات دولت، مرزبانی، نيروی دريائی، و ارتش و وزارت کشور را از اقدام شرورانه انگلستان باخبر نمی کند.
ولی مصدق که مدعی است انگليس دشمن او بوده است بجای اينکه تلگراف دولت انگلستان را به مجلس بفرستد و موضوع را با وزارت کشور و وزارت جنگ و هيئت دولت مطرح کند وراه حل بخواهد خود سرانه بنا به قسمی که درهنگام عضويت در جامع آدميت که توسط سرجان ملکم نوکر انگلستان خورده بود همواره «مادام العمر در حفظ منافع دولت فخيمه انگلستان کوشا» می ماند و اين خيانت بزرگ را به ايران وايرانی روا ميدارد. او اختيار بحرين رادردوران حکومت قاجار ودر دوران رئيس الوزرائی مشير الدوله به انگلستان واگذار می کند.
ملک الشعرا که چشم ديدن رضا شاه را نداشت معهذا می نويسد موضوع بحرين نقطه عطقی در زندگی سياسی رضا خان سردار سپه بشمار می آيد او که برای باز پس گيری يک تکه زمين خشک و بی حاصل جان خود و سربازانش را به خطر انداخته بود و تا کام مرگ پيش رفته بود چطور می توانست اين فاجعه عظیم را تحمل کند؟ او در هيئت دولت عصبانی می شود و بالاخره به رئيس دولت مشير الدوله پيغام می دهد مگر در هيئت دولت ظاهر نشود والا فلان و فلان خواهد شد. مشيرالدوله از ترس رضا خان سردار سپه استعفا می دهد. ايرج ميرزا شعری سروده است:
تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست اميدی جز به سردار سپه نيست



ماجرا از آن جا آغاز می شود که روز 20 ارديبهشت 1302 در ساعت 9 صبح هنگام خريد و فروش يک قاب ساعت بغلی بين يک عرب نجدی وهابی و يک ايرانی نزاعی رخ می دهد و منتهی به زد و خورد می شود. ايرانيان بی خيال به گمان اينکه قضيه ختم شده است غفلت می کنند ولی اعراب نجدی بنا به کينه و شرارت ذاتی که دارند به اشاره انگلستان مسلح شده غفلتا برايرانيان می تازند ساعتی زدو خورد ادامه میابد و چون ايرانيان غير مسلح بوده اند اعراب تعدادی از آنان را کشته و تعدادی را زخمی و 6 نفر هم مفقود می شوند در پی آن به خانه های خود ميروند و مغازه ها بسته می شود.
در اين هنگامه کابينه مستوفی الممالک سقوط ومشيرالدوله بر سر کار می آيد. چون مثل مستوفی الممالک به روس ها اتکائی نداشت و بيشتر جانب انگلستان را می گرفت بنظر می رسد که فشار انگلستان به ايران خاتمه يابد.
مشيرالدوله مصدق را به وزارت خارجه منصوب می کند بنابراين سليمان ميرزا که طرفدار روس ها است در مجلس در اقليت قرار میگيرد. انگليس که از زمان بيرون رفتن پرتغالی ها از خليج پارس خود را قداره بند خليج پارس می دانست در پی آن بود که اختيار کامل جزيره بحرين را بدست آورد. انگلستان که با بروی کار آمدن مصدق و مشيرالدوله که هردو آنگلوفيل و از فاميل فرمانفرما بودند، اوضاع را بروفق مرادش می بيند برای اجرای طرح به تحريک اعراب می پردازد و جنگ نيمه تمام سر ساعت بغلی را به مسئله شيعه و سنی مبدل می کند ودر اين درگيری هشت نفر مرد و دو زن هم کشته می شوند و لذا دايه مهربان تر از مادر يعنی دولت فخيمه انگلستان ايرانيان را تشويق می کند به کنسولگريشان در منامه مراجعه کنند و آنان درمقام خيرخواهی از طرف نمايندگان منتخب شيعيان بحرين به دولت ايران تلگراف می زنند که اگر دولت علاج فوری نکند تمام ايرانيان را خطر جدی تهديد می کند. اينجا است که تير سياست اختلاف بيانداز و حکومت کن انگلستان به هدف می نشيند ومصدق به اشاره مشيرالدوله از انگلستان تقاضای کمک می کندو اين همان چيزی بود که انگلستان در پی آن بود و و مترصد و آماده اشغال بحرين بود. بدون زحمت و بدون اعتراض و بدون هرنوع خونريزی از دماغ يک سرباز هندی که به انگلستان خدمت می کرد وارد بحرين می شود. و حتا دول عضو مجمع اتفاق ملل (آن زمان سازمان ملل خوانده نمی شد) به اين امر اعتراضی نمی کنند زيرا به خواست وزير خارجه جناب مصدق السلطنه و جناب مشيرالدوله انجام پذيرفته است.



اين اشغال از سوی انگلستان همچنان باقی می ماند تاروزی که در پی کنکاش فراوان و اصرا دولت شاهنشاهی ايران در سال های 1970 بدنبال مطرح شدن مسائل مربوط به جزائر سه گانه تاکيد می روزد تا انگلستان آب های خليج پارس را ترک کند. چون هنوز بحرين دراشغال انگلستان بود در آنجا با نظر سازمان ملل متحد رفراندمی صورت گرفته و مردم به آزادی بحرين رای می دهند.
خلافکاری مصدق و مستقر کردن انگليس در همسايگی ايران توسط مصدق السلطنه «وجيه المله» با زحمت زياد و مذاکرات و جلسات طولانی، سالها بحث و گفتگو و هزينه بسيار سنگين به طريقی حل می شود ولی هرگز بحرين به خاک ايران متصل نمی شود.
در همين دوران در سرتاسر دوران پادشاهی پهلوی به دليل يک اشتباه عمدی از سوی مصدق، ايران در يک جنگ سرد با انگلستان روبرو می شود. هرگاه مجلس ايران تشکيل می شد يک صندلی خالی در مجلس برای بحرين گذاشته می شد ولی عملا از قرن 15 به بعد که پرتغالی ها و سپس انگلُيس در خليج پارس حضور نظامی و سياسی داشت هرگز ايران يک دکه دولتی ويا يک سرباز يا پاسبان در بحرين نداشته است.
جبهه ملی، توده ای ها، ملی مذهبی ها و کسانی که درخدمت «استخوان های خشک و پوسيده مصدق السلطنه» نماز جماعت می خوانند و جز فحاشی و درنده خوئی و گشاده دهنی سندی برای ارائه ندارند وهرگاه سندی از آنها خواسته می شود دست به فحاشی ويا سفسطه می زنند با بی شرمی برای روپوشانی و زير فرش فرستادن کثافت های مشيرالدوله و مصدق السلطنه مساله بحرين را به دوران پهلوی و جدا شدن آنرا بی عرضگی مقامات دولت شاهنشاهی می دانند. درحاليکه اين تخم لق بدست مصدق و مشير الدوله کاشته می شود.
موقعيت بحرين برای ايران همانقدر حياتی بود که جزائر کوچک ديگر مثل تنب کوچک، تنب بزرگ، سيری، ابو موسی و غيره ولی سه جزائر سه تنب کوچک و بزرگ و ابو موسی که تا زمان برقراری يک رفراندم که از سوی انگليس و ايران به سازمان ملل متحد پيشنهاد شد کاملا در اختيار انگليسی ها بود و وقتی ميخواست از منطقه خارج شود می خواست آنها را در اختيار شارجه و امارات خليج پارس قرار دهد. در آن زمان شارجه و امارات ديگر تحت قيموميت و کنترل کامل انگليس بود و اينهم يک تاکتيک سياسی بود تا مردم بحرين و دولت ايران را گول بزند. اما همواره بحرين مورد ادعای ايران بود. تاريخ به ياد دارد که کسانی مثل اردشير زاهدی، دکتر امير خسرو افشار و همچنين امير اصلان افشار، عباسعلی خلعتبری و همينطور آقای رضا قاسمی و گروه زيادی بسيار زحمت کشيدند تا بحرين را از چنگ انگليس خارج کرده به خاک ايران وصل کنند. ولی گروهی از مردم بحرين به تحريک انگليسی ها و با پول های عرب ها قصد جدائی از ايران داشتند. برخی از مردم بحرين توسط نماينده انگليس از بحرين تبعيد شدند و بجای آنها اعراب و هنديان و پاکستانی ها به بحرين کوچ داده شدند تا با غير متجانس کردن جامعه بحرين بتوانند به مقصود خود برسند. بر اثر پافشاری دولت شاهنشاهی که يکی از نيت های آن بيرون راندن تدريجی انگليس از منطقه بود انگليس موافقت می کند موضوع به سازمان ملل ارجاع شده و رفراندمی در بحرين برقرار شود درنتيجه اين رای گيری مردم بحرين به استقلال خويش رای می دهند و موجب می شود که به حضور انگلستان در خليج پارس صدمه زده و آنرا بسيار ضعيف بکند و بحرين نه در اختيار انگليس بلکه بصورت يک امير نشين ضعيف در کنار ايران باشد.
همزمان با اجرای اين تاکتيک سياسی از سوی دولت شاهنشاهی ايران ادعای خود بر جزايرديگر خليج پارس و بخصوص سه جزيره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابو موسی را دنبال می کند و همزمان با خروج انگليس از بحرين آن سه جزيره نيز که تا آن زمان در اختيار انگليس بود به ايران باز گردانده می شود.

پس از ادعای ايران به اين جزائر و همزمان مطرح شدن اختلاف مرزی با عراق کميته بزرگی در وزارت خارجه و سازمان جغرافيائی کشور تشکيل شده بود تا موارد قانونی و سوق الجيشی اين جزائر رسيدگی شود.
پدران شيخ مقيم شارجه که او هم يک ايرانی است و از قرار خوب هم پارسی صحبت می کند در سال 1820 قراردار همکاری با انگليس را امضا می کنند همين شيخ فعلی (سال 2008) که بنام شيخ دکتر سلطان القاسمی می شناسيم و پارسی ميداند در سال 1971 می پذيرد که جزو امارات متحده عربی جنوب خليج پارس بشود. بحرين بنام باغ ادن هم مشهور است و در آن سرزمين آشوری ها، بابلی ها و يونانی ها (پس از آمدن اسکندر) و پارسيان زندگی طولانی داشته اند.
تا پيش از قرن هفدهم همواره بحرين در اختيار ايران بوده است. پس از آمدن اسلام حاکمان آن ديار اسلام آوردند. می گويند که در سال 930-950 ميلادی پس از اسلام حتی سنگ سياه مکه به گروگان به اين محل آورده شده بود. در سال 1743 اين جزيره بين پرتقالی ها و ايرانی ها همواره مورد اختلاف بود. پس از خروج پرتقالی ها و آمدن انگليسی ها که همزمان با آواخر زند و اوائل قاجار می شود انگليس تمام اين مناطق را در اختيار می گيرد. در سال 1932 در آنجا نفت کشف می شود. پس از جنگ جهائی دوم يک سری اعتراضات عليه انگليس در منطقه بخصوص ميان اعراب شيوع ميبابد که يکی از اين تحولات آمدن آن انگليسی به عراق و عربستان است که بنام “لورنس عربستان” مشهور است.



در سال 1960 انگليس بر اثر فشار ايران ناچار می شود سرنوشت بحرين را که مورد ادعای ايران بود به رفراندم بين المللی بگذارد. هنوز اين مورد به اجرا درنيامده که ايران در سال 1970 پس از قدرتی که اوپک بدست می آورد مدعی مالکيت اين سرزمين می شود و حتی آنرا به عنوان استان 14 خود معرفی کرده صندلی نماينده بحرين را خالی نگاه ميدارد. ولی هرگز انگليس قصد خروج از بحرين را نداشت. بالاخره در اثر فشار دولت شاهنشاهی، ايران و انگليس توافق می کنند که به شرط اينکه ديگر مناطق سوق الجيشی منطقه که مورد ادعای ايران است و پيشتر انگليس آنها را تصاحب کرده بود از جمله جزائر سه گانه تنب و ابو موسی و چندين جزيره ديگر که در دهانه تنگه هرمز قرار دارندبه ايران برگردانده شود به رفرندام گذاشته شود. آنها بطور مساوی توافق خود را به سازمان ملل پيشنهاد می دهند. پيرو نتيجه رفراندم که مردم بحرين رای به استقلال می دهند نيرو های انگليس به اجبار خاک بحرين را ترک می کند ولی با کوشش هائی که از سوی عربستان و انگليس اعمال می شود مردم بحرين پس از جدائی تا به امروز جزو شورای منطقه ای عرب باقی مانده است.
در 15 آگوست 1971 انگليس بکلی جزيره را تخليه می کند. در سال 1981 شيعه های بحرين دست به يک کودتا می زنند که نا موفق باقی می ماند اگر اين کودتا موفق شده بود حجت الاسلام هادی المدرسی که از همقطاران نظرات خمينی بود در آنجا حکومت اسلامی براه انداخته بود. در سال 1994 باز هم شورش های متعدی در بحرين اتفاق می افتد که نزديک بود پادشاهی بحرين را سرنگون کند. چون آمريکائی ها در اين منطقه بسيار نفوذ پيدا کرده اند و پشتيبان حميد ابن عيسی الخليفه هستند او در سال 1994 جانشين پدرش می شود بحرين همچنان بصورت پاد شاهی اداره می شود.

چرا غرب تلاش دارد از مصدق قهرمان ملی بسازد ولی قهرمانان
ملی ایران را دیکتاتور خطاب کند؟
آیا میان آمریکا و انگلستان بر سر منابع ثروت خلیج فارس درگیری وجود دارد؟
پاسخ این پرسشها در آینده نه چندان دور روشن خواهد شد

منبع: سهیل عطشانی


گور خالی 28 امرداد

مبارزات خیالی و شهیدپروانه دکتر مصدق همه فعالان سیاسی را تا سال های سال اسیر خود کرده

Balatarin
Share/Save/Bookmark

گور خالی
by cyrous moradi
03-Aug-2012 
 
اگر در اینترنت تحت عنوان " امام زاده های دروغین" بگردید، حدود نیم میلیون مطلب خواهید یافت. آخرین نمونه از این اخبار که در یک سایت مذهبی با کلی عکس و تفصیلات نقل شده مربوط به یکی از شهرهای اصفهان است. کارگران شرکت گاز ضمن حفاری برای مسیر لوله به سنگ قبری متروکه بر میخورند. بلافاصله در شهر شایع می شود که اینجا آرامگاه دختر یکی از امامان است و فوراً توسط سود جویان، مقبره و علم و کتل و علامت و تاریخچه و سنگ قبر با تاریخ ابجد. .... برایش فراهم میشود. نکته مهم در اینجا، آماده بودن افکار عمومی محل برای استقبال از چنین رویدادی است. به نوشته این سایت، تعدادی زیادی از مردم شهر در تایید امام زاده بودن قبر، خوابها دیده اند و برخی نیز درد خود را به امام زاده برده و شفا یافته اند. این در حالی است که هیچ سندی که حتی اینجا روزگاری قبرستان بوده و احتمالاً مرده ای زیر این سنگ دفن بوده به دست نیامده است.
برای اینکه مسدع اوقات گرانبهای خوانندگان محترم نشوم، آنها می توانند در صورتی که به این موضوع علاقه دارند ٰ به همان پانصد هزار موردی که در اینترنت قابل دسترسی است مراجعه کنند. در یک تحقیق میدانی که چند سال پیش در اصفهان انجام گرفت (پر امام زاده ترین استان ایران) معلوم شد که تعداد زیادی از این امام زاده ها گورهایی خالی هستند و نه تنها منسوبین امامان و قدیسین بلکه مرده ریگ افراد معمولی هم در آنها نیست. نقل است که در سفر یکی از مقامات بلند پایه به روستائی در حاشیه کویر مرکزی، وی از روستائیان پرسیده بود که مهمترین کمبودشان در روستا چیست؟ انتظار داشت که دهقانان آب آشامیدنی بهداشتی، برق، گاز و یا حمام و غسالخانه، جاده و پست و نظایر اینها را به عنوان مشکل اصلی خود بگویند ولی با کمال تعجب و نا باوری ریش سفید روستا به عرض رسانده بود که عمده ترین مشکل , نبود امام زاده است و اهالی مجبورند شب های جمعه، پای پیاده، 12 کیلومتر تا روستای همسایه بپیمایند و امام زاده اش را زیارت کنند. بگذریم. غرض یادآوری علاقه ما ایرانیها به امام زاده سازی و امام زاده پروری است.
حالا قصه کودتای 28 مرداد است. رویدادهای 25 تا 28 مرداد سال 1332 آنقدر پیچیده است که موضوع شاید هزاران کتاب و مقاله باشد. بنابراین در اینجا مطلب خیلی ساده مطرح میشود. دکتر مصدق نخست وزیر وقت به دلیل مخالفتهای مجلس با وی (به هر دلیل) عوض اینکه طبق روشهای دموکراتیک از مجلس تقاضای رای اعتماد کند و در صورت رای نیاوردن استعفاء دهد، با انجام رفراندومی در 16 مرداد 32 مجلس را به بهانه اینکه نمایندگانش نوکر آمریکا و انگلیس و کمپانی های نفتی هستند، منحل میکند تا از شر مخالفتهایش برای همیشه راحت باشد. این کار عملاً ابتکار عمل را در اختیار شاه قرار میدهد. چون طبق اصل 46 متمم قانون اساسی دوران مشروطیت شاه مخیر بود در دوران فترت (نبود مجلس) نخست وزیر را با فرمانی عزل و هر کسی را که مایل بود به صدر اعظمی بر گزیند. احمد شاه قاجار در فاصله تعطیلی مجلس سوم و تشکیل مجلس چهارم 14 بار از این اختیار استفاده کرد و هیچکس از جمله دکتر محمد مصدق که در آن دوران هم از صحنه گردانان سیاسی بود هیچ اعتراضی به عزل و نصب ها نداشت. بنابراین با وجود تعطیلی مجلس، شاه قانوناً حق داشت با دستخطی دکتر مصدق را عزل و هر کسی را که صلاح میداند (در این مورد سرلشگر فضل ا.. زاهدی) را به نخست وزیری بگمارد. البته در صورت تشکیل مجلس جدید طبیعتاً دولت باید استعفاء داده و راه را برای تشکیل دولت جدیدی هموار و یا از مجلس تقاضای رای اعتماد میکرد. بنابراین اطلاق واژه کودتا به حادثه روز 25 مرداد اصلاً درست نیست. خود مصدق 9 روز قبل از آن با انحلال مجلس عملاً و قانوناً ابتکار عمل را به شاه داده بود.
خود دکتر مصدق چون حقوق دان بود، وقتی فرمان عزلش را از سرهنگ نصیری میگیرد رسید میدهد. حتی به این نکته توجه میکند که یک ساعت و نیم از نیمه شب شنبه 24 مرداد گذشته و حالا روز یکشنبه 25 مرداد است و بنابراین در رسیدی که به سرهنگ میدهد تاریخ 25 مرداد را قید میکند.
طبق گفته های علی اصغر بشیر فرهمند (مدیر کل رادیو ایران در آن زمان) مصدق در اولین ساعات بامداد روز یکشنبه 25 مرداد وی را به حضور میخواند و اطلاع میدهد که از سوی شاه از کار بر کنار شده و میخواهد این موضوع را از طریق رادیو به اطلاع مردم برساند تا آنها تصمیم مقتضی بگیرند. در این میان دکتر فاطمی و یارانش از راه میرسند و مصدق را از این کار باز میدارند و اعلامیه ای از رادیو قرائت می شود که دولت دیشب کودتای 25 مرداد را خنثی کرده و جای هیچ نگرانی نیست و اوضاع تحت کنترل است!!
بلافاصله پخش سرود سلام شاهنشاهی از رادیو متوقف می شود. رادیو ایران میتینگ های میدان بهارستان را که در آنها به شاه توهین می شود با آب و تاب پخش میکند و باقی قضایا که در اینجا مجال تکرار آنها نیست. سرانجام روز 28 مرداد زاهدی نخست وزیر قانونی کشور بر اوضاع مسلط می شود. البته دخالت ارتش و امکانات مالی و اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در قدرت گرفتن زاهدی خیلی موثر بود ولی منشاء همه این رویدادها همان نا فرمانی مصدق در روز 25 مرداد بود که وقعی به فرمان عزلش نگذاشت و قانون شکنی کرد.
حالا بر گردیم به همان موضوع امام زاده. در 59 سال گذشته، کودتای 28 مرداد امام زاده ای شده که خیلی ها در کنارش مغازه و سوپرمارکت و جیگرکی و سیراب شیردون فروشی و حتی ساندویچی و زبانم لال KFC و McDonald و مراکز تفریحی ورزشی! و حتی هتل های چند ستاره، زده اند و به فروختن انواع طلسم ها مشغولند ومدعی هستند که جای دوست و دشمن را میدانند ولی این گور خالی است. هر از چند گاهی برخی خواهان تعطیلی امام زاده 28 مرداد میشوند و ثابت می کنند که مرده ای داخلش نیست ولی آنهایی که از قبل این معجزه سود های کلان به جیب زده اند، مانع تراشی کرده و مخالفان خود را کافر و ملحد می خوانند. هنوز عده ای هر شب، خواب نما شده و از امام زاده 28 مرداد شفا می یابند. در تحقیقات خود نسبت این امام زاده را به لوط نبی و یوسف جمیل و یعقوب اعمی می رسانند. ولی نظیر داستان آن امام زاده کذائی، تا وقتی افکار عمومی آماده پذیرش چنین امام زاده هایی است، افسانه کودتای 28 مرداد هم به حیاتش ادامه خواهد داد. اخیراً بخش فارسی شبکه تلویزیونی بی بی سی، مصدق را در کنار کوروش، حافظ و ابن سینا , زرتشت جزو شخصیت های محبوب و تاریخی ایران قرار داد. این نشان دهنده آن است که هنوز این امام زاده رونق دارد و سرقفلی مغازه های اطرافش بالاست. تابلوی کودتای 28 مرداد به دلیل ازدحام زائران، محلی خوبی است برای گدائی. البته عده ای هم هستند که هیچ نوع نفع مادی ندارند ولی ایمان به این امام زاده دیگر جزوی از فرهنگشان شده است و عین خوردن چائی در ساعت 5 عصر انگلیسی ها، دیگر نمی توانند ترکش کنند. معمولاً کسی در اصل و نسب امام زاده شکی ندارد و دنبال مدرکی برای اثباتش نیست. حادثه 28 مرداد هم از این بلیه برکنار نمانده است. اکثر ایرانیها داستانهایی را که در باره قداست این حادثه تاکنون گفته شده دربست قبول کرده و دنبال مدرک و دلیل و برهان نیستند.
برای تکمیل داستان هر امام زاده باید شرح جانسوزی از نحوه شهادت ایشان داده شود تا در روضه ها خوانده شده و جیگر زوار بارگاه کباب شود. در اینجا هم داستان و تراژدی کاملاً تکمیل است. MI6,CIA و کرمیت روزولت و ریپورتر و نادر باتمانقلیچ , برادران رشیدی و رقیه آژدان قیزی و ملکه اعتضادی و رمضان یخی و شعبان بی مخ، اکبر سگ دست, جواد نعره , صادق عمو اوغلو, صمد سگ سبیل، اشرف چهار چشم. .... درست عین اعضای سپاه یزید هستند و در مرگ جانسوز این امام زاده مشارکت دارند. سناریو واقعاً تکمیل تکمیل است و مطابق فرمت های ایرانی تنظیم شده است.
مصدق با همه اینهایی که گفتم به دلیل اینکه آدم فاسدی نبود شخصیت محترمی است. در 59 سال گذشته هیچ گونه مدرکی دال بر رشوه که بین سیاستمداران ایرانی شیوه ای رایج بود، از ایشان انتشار نیافته است. فکر میکرد که میتواند منافع ملی کشورمان را تامین کند ولی مردی نبود که شرایط سال 1953 را درک کند. مصدق حتی در دادگاه مدعی شد که اگر حکم عزلش در روز روشن و با استفاده از روشهای عادی به وی ابلاغ میشد بدون شک آن را می پذیرفت!! در اینجا فرصت آن نیست که به تحلیل رفتار مصدق پرداخته شود ولی ایشان مردی بود با افکار قرن نوزدهمی که می خواست یکی از بزرگترین مشکلات قرن بیستم را در اولین سالهای جنگ سرد حل کند. مصدق اساساً قدرت آمریکای نو ظهور و اهمیتش را در صحنه بین المللی درک نمیکرد. اوریل هریمن فرستاده ویژه هاری ترومن را اصلاً تحویل نگرفت. مثل اغلب روشنفکران تحصیل کرده اروپا، اصلاً تصور نمیکرد که بین سیاست دولتهای حاکم در واشنگتن چقدر تفاوت است. به نظر وی هیچ فرقی بین هاری ترومن و ژنرال آیزنهاور نبود. دیدی کلیشه ای و اغلب اوقات به قول قدیمی ها بالشویکی در مورد آمریکا داشت. نگاهی نظیر حاجی واشنگتن نسبت به آمریکا پیدا کرده بود. تنها تفاوتشان این بود که مصدق کت و شلوار می پوشید و کراوات میزد ولی حاجی واشنگتن کلاه پوستی به سر میگذاشت و سرداری به تن میکرد. همین. حتی بعد از مسافرتش به نیویورک نتوانست تصویر روشن و دقیقی از آمریکا را به ذهنش منتقل کند. مردی بود که انگلیسی را خوب نمیدانست(شاید هم اصلاً نمیدانست). از اینها گذشته با مظاهر ارتباطی قرن بیستم که عمده ترینش در آن زمان رادیو بود نا آشنا بود. مصدق همه مردان به درد بخور و سیاستمداران استخواندار را در طول 27 ماه زمامداری از خود رانده بود. نه خود مصدق و نه هیچکدام از اطرافیانش به ارزش رادیو واقف نبودند. همه ثانیه های بین 25 مردا و 28 مرداد برای حکومت مصدق حیاتی بود ولی رادیو همچنان برنامه های عادی و برخی روزها جریان میتینگ های سیاسی را پخش میکرد. حدود ساعت 14 روز چهارشنبه 28 مرداد رادیو ایران یک برنامه کشاورزی کسل کننده را پخش و در باره آفات نباتی بحث میکرد!!! جانشین مصدق بیشتر از وی قدر رادیو را میدانست و بعد از اشغال بیسیم پهلوی در ساعت 14:30 28 مرداد, ساعت 17 همان روز اولین پیام خود را فرستاد تا خیال همه را تخت کند که به حکمی که از سوی شاه برایش صادر شده عمل کرده است. مصدق در زمان مناسب تاریخی در موقعیت تعیین کننده ای قرار داشت. مصدق سیاستمدار عملگرا نبود. می توانست یک پارلمانتاریست موفق باقی بماند ولی نشد. میتوانست نقش سرنوشت سازی در تاریخ کشور بازی کند ولی به جای به دست آوردن نوعی پیروزی عملی با کسب حداکثر امتیازات (نه همه خواسته ها) اراده کرد تا درست مثل قصه های شاهنامه داستان طوری تمام شود که همه تماشاگران و بازیگران حتی یزید و شمر و ابن سعد هم بر حالش گریه کنند. مصدق سابقه فعالیت در پست های اجرائی را نداشت و یا برای مدتی های کوتاهی در چنین مناصبی مشغول بود. بیشتر آرمانگرا بود تا مصلحت جو. دکتر مصدق با اعمالش ناخواسته مسئول مستقیم همه اعدام هایی سیاسی است که بعد از حادثه 28 مرداد در ایران صورت گرفت. مصدق مرد لحظات بحرانی نبود. یک آدم معمولی بود. به قولی ژنرال دوران صلح بود نه جنگ. در هر بحرانی لحظات اولیه برای کنترل و اداره بحران مهم است. مصدق حدود84 ساعت طلائی (از نیمه شب یکشنبه 25 مرداد تا ساعت 12 ظهر چهارشنبه 28 مرداد) از مشاهده فرمان عزلش تا از کف دادن قدرت در چهارشنبه 28 مرداد , عملاً هیچ کاری نکرد. تکلیفش با خودش روشن نبود. اگر آنطوریکه ادعا میکرد قانوندان بود باید همان 25 مرداد و قبل از آن 30 تیر31 به اراده مجلس گردن مینهاد و از قدرت کنار میرفت. اگر فردی بود که نقشه هایی برای ایران بعد از سقوط رژیم سلطنتی داشت باید از فرصت طلائی 84 ساعته برای اعلام جمهوری استفاده کرده و تاریخی برای تشکیل مجلس موسسان را تعیین و مشخص میکرد. خروج شاه از کشور در 25 مرداد بدون اطلاع موضوع به هیئت دولت در حقیقت فرار و نوعی استعفاء محسوب شده و مصدق به عنوان نخست وزیر در موقعیتی قرار میگرفت که می توانست خیلی کارها کرده و محمد رضا و همه حامیانش را در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. وضعیت دکتر مصدق در آن 84 ساعت , مثل پیرمردی بود که مقابل صفحه کلید کنترل هواپیمای ایرباسA300 گیرافتاده , نه خودش دست به کلیدها میزد و نه اجازه میداد هر کدام از مسافران بلدند دست به کار شوند. نتیجه سقوط وحشتناک هواپیما و برخوردش به زمین و خسارات جانی و مالی زیادی بود که کشور متحمل شد. هنوز از محل اصابت A300 دود بلند است و مردمی هم که تماشاگر این صحنه بودند (و هنوز هستند) الان 59 سال است که در مصیبت از دست دادن آن خلبان (که از پرواز چیزی نمی دانست) هر سال اشگ میریزند و محل سقوط هواپیما را گلباران میکنند. دوستداران مصدق دقیقاً عین امام زاده ها روزهای ولادت و رحلتش را گرامی میدارند. برگزاری چنین مراسمی باعث یاد آوری مصیبت عظمی و رونق مجدد همه مغازه ها و فروشگاه های اطراف امام زاده می شود. حتی برخی کاسه داغ تر از آش شده و به دلیل اینکه تاریخ دقیق ولادت مشخص نیست، دهه ولادت برگزار و هر روزی را با عنوان خاصی مزین میکنند تا مریدان آن حضرت در فرصت پیش آمده بهتر بتوانند با معجزاتش آشنا شده و از مکارمش بهره ها گیرند و رسالاتش را تطبیق دهند و قطره اشگی بریزند و دل را صفا دهند.
دکتر محمد مصدق ٰ بیشتر از آنکه به فکر حل مسئله نفت باشد ٰ بیشتر در پی این بود که تبدیل به شهید شود. تنها پیروز حادثه 28 مرداد سال 1332 دکتر مصدق بود. وی می خواست تبدیل به امام زاده ای شود که نیازمندان در سالهای آینده برای برآوردن حاجاتشان بر نرده هایش دخیل ببندند و شفای دست و پای شکسته و کچلی و خناق و جیز جیگر، آبله و اجاق کوری بگیرند. همانگونه شد که می خواست. بدون اینکه مسئله نفت ایران حل شود.
مرحوم سرهنگ جلیل بزرگمهر که از وکلای مدافع مصدق در دادگاه بود و بعدها متن کامل دفاعیات خود را منتشر ساخت, نقل میکند که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز جریان دادگاه را به آمریکا مخابره میکرد. مصدق در بخشی از دفاعیات خود گفته بود که ظلمی را که شما به من کردید شمر و یزید در حق امام حسین نکردند. وقتی متن کامل و ترجمه شده جریان گفتگوها به نیویورک رسید، سردبیر شرحی به تهران فرستاده و گفته بود در باره امام حسین , یزید و شمر و سوابق آنها تحقیق و نتیجه به روزنامه ارسال گردد!!! آنالوژی کامل است. امام زاده سازی ما ایرانی ها هنوز در داخل و خارج ادامه دارد. به راحتی اطلاعات زیادی در این خصوص در اینترنت موجود است. چند سال پیش با کشیشی ملاقات کردم. وی از اقبال ایرانیها به ویژه بعد از انقلاب به دین مسیحیت خبر میداد. البته من در این مورد اطلاعات و آماری ندارم و نمیدانم تا چه حدی این ادعا درست است ولی آن پدر روحانی محترم میگفت، با توجه به اینکه مسیح زندگی ساده و معصومانه ای داشت و علاوه بر آن خیلی جان گدازانه و تراژیک کشته شد، راست مغز و تفکر ایرانی است و تعجب میکنم که چرا ایرانیها همگی چکی و فله ای و قطره ای مسیحی نمی شوند. وی استدلال میکرد که این روحیه شهید پروری ایرانیها حتی به قبل از اسلام میرسد و داستان سیاوش نسخه اول و بی بدیل امام زاده های فعلی است.
با روحیه ای که ما داریم و با سرمایه گذاری هایی که در اطراف امام زاده 28 مرداد صورت گرفته بعید به نظر میرسد که این امام زاده و مغازه های اطرافش به این زودی تعطیل شوند. دوستی دارم که با گرفتن دکتری علوم سیاسی از یک دانشگاه معتبر آمریکا دکه نوشابه فروشی کوچکی در اطراف این امام زاده زده. تز دکترایش " نقش حزب ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت است" همیشه وقتی همدیگر را می بینیم کلی میخندیم. همه اعضای این حزب در اوج اقتدار در پیاله فروشی گاسپار شاه آباد جمع میشدند حداکثر 12 نفر بودند البته قبل از انشعاب. حالا شما فکرش را بکنید به قول مرحوم کسروی این باهماد (حزب) چه نقشی میتوانست در حوادث آن دوران داشته باشد. وقتی از این رفیق شفیق می پرسم که چرا مصدق مجلس هفدهم را منحل کرد با ارائه ارقام و آمار ثابت میکند که اعضای این مجلس همگی نوکر انگلیس و آمریکا و کمپانی های نفتی بودند و مصدق حق داشت آن را منحل کند. با وجود اینکه در کله اش فرو نمیرود می گویم که مجلس شانزدهم در ماه های اولیه سال 1330 مصدق را به نخست وزیری بر گزید. مجلس هفدهم وقتی تشکیل گردید که مصدق بر سر کار بود، بنابراین نمیتوان در سلامت انتخاب نمایندگان آن شک کرد. چطور وزارت کشور حکومت مصدق اجاز داده بود که مشتی به قول خودش نوکر اجنبی به عنوان نماینده وارد مجلس بشوند. اگر چنین بود باید همان اوایل تشکیل منحل میگردید. همین مجلس وقتی تحت فشار افکار عمومی و نه طی روند پارلمانی در 31 تیر سال 1331 مجدداً به نخست وزیری مصدق رای داد، خوب بود بعد یک دفعه بد شد و باید منحل میشد. تنها گناه نمایندگان مجلس هفدهم مخالفت با سیاستهای محکوم به شکست و شهید بازی های مصدق بود. مصدق تاب نیاورد و آن را منحل کرد. ایشان فکر میکردند که تنها خودشان درست فکرند و بقیه اشتباه میکنند و توده نفتی هستند. پس چی شد آن احترام به قانون و قواعد بازی دموکراسی که همه JMها هوار میزدند و هنوز میزنند. مثل اغلب JMها پاسخ روشنی ندارد. دوستم فقط منتظر است که سمیناری و یا کنفرانسی در خصوص حادثه 28 مرداد در نقاط مختلف جهان تشکیل شود و ایشان مقالات تکراری و ملال آورش را ارائه کند. به طنز و جد می گوید : حادثه 28 مرداد امام زاده پربرکتی برای خیلی هاست. هنوز که هنوزه خیلی ها از این امام زاده انتظار معجزه دارند دوستم از الان خودش را برای ارائه مقالاتی که سال آینده قرار است به مناصبت شصتمین سال حادثه 28 مرداد در کشورهای مختلف تشکیل شود، آماده میکند. حرفهایی بی محتوا که همه JM.ها عین تقلب در امتحانات از روی دست هم رونویسی میکنند تازگی هم یاد گرفته اند که هی از نوشته هایشان به همدیگر لینک قرض بدهند.. همه اینها بعد از 59 سال، عکس مصدق را درست مثل شمایل های مقدس داخل امام زاده ها بر دیوار منازلشان نصب کرده اند و در لحظات دشوار زندگی عین سرخپوستان نوادا از این روح بزرگ، چشم یاری دارند. شاید هنوز زود است که ایرانیها باور کنند که داخل این گور هیچ مرده ای نیست و آنها الکی 59 سال است گریه میکنند و بر سر و پیشانی خود میزنند. بعد از صحبتهای چند سال قبل مادلین اولبرایت وزیر خارجه آمریکا و اظهار تاسف ضمنی از نقش واشنگتن در حادثه 28 مرداد , ارزش مغازه های اطراف این امام زاده در بورس تاریخ، ناگهان بالا رفت وکاسبی ها رونقی تازه گرفت. به قول حاج میرزا آقاسی مرحوم , قنات 28 مرداد خیلی ها را به خاک سیاه نشانید ولی برای خیلی ها هم نون و آب داشت. نوش جانشان! مفت چنگشان!
میراثی که دکتر مصدق از خود باقی گذاشت و در حوادث شصت سال گذشته خود را به خوبی نشان داده است، قهر با واقعیت های موجود و ساختن مدلی ذهنی از دنیائی است که بر پایه واقعیت های متفاوتی بنا شده. دولت انگلیس در سال 1332، با وجود آنکه تازه از جنگ جهانی دوم خلاص شده و بسیاری از مستعمراتش را از دست داده بود با اینحال جزو ابر قدرتهای جهان آن روز محسوب میشد.آمریکا در 1953 ابرقدرت شناخته شده ای برای همه بود (البته نه برای سیاستمداران ایرانی). دکتر مصدق عین دون کیشوت به مبارزه با آسیاب بادی بزرگ که سمبل شیطان بود رفت و شکست خورد. مصدق عین گیم های کامپیوتری امروزی به تنهائی در میدانی ظاهر شد که پر از دشمنانش بودند و شهید شد. همه تماشاگران که اصلاً به نتیجه اقدامات دکتر مصدق توجهی نداشتند و فقط به شهادتش فکر میکردند، برایش هورا کشیدند.
همین طرز تفکر تا امروز در زندگی سیاسی ایرانیها نهادینه شده است. اصلاً توجهی به نتیجه نا مطلوب رویاروئی با ابر قدرت های جهان را نداریم. شاید تنها به این فکر میکنیم که مثل مصدق شکست بخوریم و حماسه تازه ای را خلق کرده و امام زاده جدیدی را افتتاح کنیم. میراث شهادت طلبی دکتر مصدق تا سالهای سال با ما خواهد بود. سنسورهای مغز ما هیچگاه واقعیت ها و عینیت های پیش رو را درک نخواهند کرد و حتی در صورت اداراک از تحلیلشان عاجز هستند. یاد رهبران ویتنام در دوران جنگ با آمریکا افتادم که این واقعیت را که با یک ابر قدرت می جنگند پذیرفته بودند. آنها در طول جنگ به همکاری های بعد از اتمام آن فکر میکردند. در این راستا هیچگاه در طول ادامه جنگ به اعراب نزدیک نشدند چون این موضوع باعث رنجش لابی قدرتمند یهودیان در آمریکا شده و پیروزی ویت کنگ ها را به تعویف می انداخت. چون طراحی مبارزه بر پایه درک واقعیت ها بود هم اکنون روابط خوبی بین ویتنام و آمریکا برقرار است. دو دشمن دیروزی اکنون همکاری های خوبی با هم دارند چون هر دو واقعیت های جهان امروز را پذیرفته اند. ما چی؟ هنوز هم بر پایه حق و باطل و ساختارهای صرفاً ذهنی و پیروزی همه جانبه Total Victory برنامه ریزی می کنیم نه بر مبنای مصالحه های جزئی Partial Compromise که نهایتاً در بلند مدت معادل پیروزی بزرگی خواهد بود. هیچ حقی را برای طرف مقابل قائل نیستیم. همه را باطل و تنها خود را حق میدانیم. این است ارثیه مبارزاتی مصدق. تا جائیکه خاطرم است هیچ جلسه دو جانبه و رو در رو بین نمایندگان ایران و انگلیس برای حل اختلافات فی ما بین تشکیل نشد. علت اصلی این بود که دکتر مصدق اساسا‍ دولت انگلیس را غاصب و اصلاً لندن را لایق مذاکره نمیدانست. مذاکراتی هم که صورت گرفت از طرق میانجی ها بود که به هیچ نتیجه ای نرسید. با وجود آنکه شورای امنیت قدرت اجرای قطعنامه های خود را نداشت و دکتر مصدق این موضوع را به خوبی میدانست باز جنبه تبلیغاتی موضوع در دستور کار قرار گرفت که هنوز هم پیرمردهای JM وقتی دورهم جمع می شوند از روی صندلی شورای امنیت نشستنهای پیشوا یاد ها کرده و دل سیر گریه میکنند. سنت مبارزات خیالی و شهیدپروانه ای که دکتر مصدق پایه گذاری کرده همه طیف سیاسی فعالان سیاسی ایران را تا سال های سال اسیر خود کرده است. این فرمول در یک جمله قابل تبیین است. وقتی احساس میکنی حق با توست دیگر مذاکره و توسل به شیوه های سیاسی معنائی ندارد. کافیست دلایل و شواهد خود را تبیین کنید. پیروزی و موفقیت خود به خود به سراغتان خواهد آمد. خاطرم است (نقل به مضمون) در مسافرت رسمی هیئتی از کشوری در آسیای جنوب شرقی که قبلاً مستعمره انگلیس بوده به تهران، رئیس هیئت ایرانی در سر میز شام از مبارزات و جانفشانی ها و شهدایی که مردم کشور میهمان برای کسب استقلال از انگلیس جنایتکار متحمل شده صحبت کرده بود. رئیس هیئت میهمان توضیح داده بود که آنها استقلال خود از انگلیس را تنها با مذاکره به دست آورده اند و در این راه کسی کشته نشده است و هم اکنون هم کشور متبوعه اش روابط خیلی نزدکی و دوستانه ای در همه زمینه ها با انگلیس دارد. رئیس هیئت ایرانی از این موضوع تعجب کرده بود و آن را غیر ممکن میدانست. سنت های سیاسی در هر کشوری خیلی دیر تغییر می کنند و به نظر میرسد شیوه های آشتی ناپذیری مصدق با غرب تا مدتها ما را رها نخواهد کرد. ما به سبک قرون وسطی جنگ تمام عیاری Total Warرا با همه کسانی که اختلاف منافع داریم اعلام میکنیم و جز به نابودی طرف مقابل رضایت نمیدهیم ولی سرانجام این ما هستیم که به دلیل جهل بر قوانین بازی های سیاسی شکست سختی می خوریم و شروع می کنیم در سوگ همه شهدائی که در این نبرد نا برابر و به نظر ما مشروع از دست دادیم شب و روز گریه کرده و سر بر در و دیوار بکوبیم. 28 مرداد را شاید روزی نامید که عوامفریبی Demagogy برای ابد در ایران نهادینه شد. به جای اینکه مثل همه مردم عاقل فلوچارتی برای رسیدن به اهداف با این داشته ها که دقیقاً در چه نقطه ای هستیم؟ به کجا می خواهیم برسیم؟ و امکاناتی که داریم چیست؟ ترسیم کنیم، قاعده ساده ای را برگزیده ایم. اگر فکر میکنی حق با توست تنها کافی است نعره بکشی و شعار بدهی. بقیه ماجرا زیاد مهم نیست.شکست هر کسی تقصر خودش نیست. نتیجه همدستی نیروهای شیطانی است که نهایتاً در درازنای تاریخ مقهور اراده همه کسانی خواهند شد که طالب عدالتند. شبکه تلویزیونی ITV درسال 2008، سریالی چهار قسمتی تحت عنوان Lost in Austen(که در فارسی به" گمشده در دنیای جین آستین" ترجمه شده) پخش کرد که دقیق ترین قالب برای توضیح حادثه 28 مرداد است. حتی اسم کتاب هم برای ما معنی دار است. غرور و تعصب. چیزی که ما بهره کافی داریم. ما ایرانیها مثل Amanda Price هستیم که کل کتاب را خوانده و وارد دنیای جین آستین شده و از اینکه در طول اقامت وی حوادث داستان آنطوریکه وی پیشبینی کرده، اتفاق نمی افته حیران است. پرایس سعی داست تا جائی که می تواند خود را با واقعیت های محیط تطبیق دهد ولی ما ایرانیها درست بر عکس : انتظار داریم محیط خود را با ما هماهنگ کند!! و حوادث مطابق با سناریوئی که در دست داریم روی بدهند.
Balatarin
Share/Save/Bookmark